عروسی و سفر مکه
بعد از تولدتون مامانی حسابی خسته و کوفته شده بود. نی نی کوچولو هم اذیت می کرد. مجبور شدم روز شنبه برم دکتر. به بابا تلفن زدم و گفتم که من ظهر خونه نمیام. بگو عمه مریم یا مامان سیما بیاد پیششون تا من برگردم. اما طبق معمول گفته های بابا اونها هیچکدوم خونه نبودن. نمی دونم چرا هر وقت قرار شما پیش اونها باشید هیچکدومشون خونه نیستند. طبق معمول دوباره تیپاکس شدید واسه خونه مامان جونی. من موندم اگر خدایی نکرده بعد از 120 سال مامان جونی بمیره تکلیف شماها چی می شه. در اینجور مواقع آوره می شید. ساعت 5 از دکتر خسته و کوفته برگشتم. نی نی سالم بود و هیچ مشکلی نداشت. شب عروسی عمع ایلین طلایی دعوت داشتیم. شما رو اوردم خونه خودمون. با هم یه دوش گرفتیم، بابا...