امير علي و امير حسينامير علي و امير حسين، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره
حسنا خانمحسنا خانم، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

نامه هايي براي ماندگاري

یک روز بد

1392/5/15 10:12
نویسنده : مادر خانومي
323 بازدید
اشتراک گذاری

ناز گلهای مامان زندگی در جریانه و ما دلسپرده ایم به ثانیه های خوب با شما بودن. حسابی یاد گرفتید که وقتی چیزی رو می خواهید به دست بیارید باید زبون بریزید. به من می گید مادرخانمی، به بابا می گید اقای پدر بعد درخواست می کنید. هر روز که از اداره میام باید براتون بستنی بخرم. روز یکشنبه عصر مامان داشت با موهای امیر حسین بازی می کرد. مثل همیشه، یکدفعه برق سفیدی دو تار مو چشم مامان رو زد. گل پسرم دو تا موی سفید توی موهاش داره. فکر می کنم به خان دایی رضا رفته که موهاش یک دست سفیده. اون روز عصر بعد از اینکه بابایی اومد امیر علی می گه مامان از این خونه خسته شدم بریم تو خیابون قدم بزنم. آخه وروجک مامان تو می دونی خستگی چیه؟ رفتیم پیش مجید و واسه خودتون حسابی تنقلات خوردید و آوردید. دوشنبه صبح مامان می خواست بره، بابا بهش گفت بزار من بهت بگم ماشین رو چطوری از حیاط بیرون بیاری و به اصطلاح بهم فرمون داد. حالا هر روز صبح خودم ماشین رو بیرون میارم و هیچ اتفاقی نمی افته. اون روز با راهنمایی های بابا آینه سمت شاگرد به در گیر کرد و نزدیک بود از جا کنده بشه. یه همسایه داریم که به قول خودمون از آب کره می گیره. از هر فرصتی سوء استفاده می کنه. پسرش هر روز صبح با ماشین از خونه بیرون میره، کاری نداره بعدش هر کدوم از ما بخواهیم بیرون بریم باید اون رو برسونیم. اونهم تا سر مسیرش و به خودش زحمت پیاده شدن نمی ده. واسه همین مامان باید مسیر هر روزه اش رو عوض بکنه که خانم به مقصدش که فیزیوتراپی هست برسه. خلاصه اون روز خانم همسایه دوباره توی کوچه ایستاده بود. حالا خونمون روبروی همدیگه هست نمیاد سوار ماشین بشه باید برم جلوی پاش ترمز بکنم. راه افتادم و طبق معمول خانم شروع کرد از عروس و پسرش صحبت کردن که عروسش قهر کرده و رفته و .... یه دفعه توی خیابان و لاین سبقت یه ماشین پیکان واسه مسافر وسط خیابون ترمز کرد، بعدش یک پژو ترمز کرد، ماشین بعدی من بودم، منم به هزار زحمت و با صدای بلند لاستیک ترمز کردم و با فاصله های میلیمتری موندیم، یه راننده دیگه نتونست پرایدش رو کنترل بکنه و محکم از عقب به من زد، من خوردم توی پژو و راننده پیکان واسه خودش بیخیال حرکت کرد و رفت، انگار نه انگار که اون باعث این تصادف شده. سه تایی مون از ماشین پیاده شدیم. ماشین پژو آسیب جدی ندیده بود، ماشین ما سپر و چراغ و سینی جلو داغون شده بود، از عقب هم سپر ماشین فرو رفته بود، پراید که دیگه قابل دیدن نبود. راننده پژو هم چون اسیب ندیده بود رفت. من موندم و پراید. دلم براش سوخت. بهش گفتم تو هم برو ماشین من از عقب فقط سپرش مشکل داره، الان پلیس میاد هر کدوممون رو 100 هزار تومن ناقابل جریمه می کنه که ارزش نداره. من موندم و یه ماشین. آقای پدر اومد و ماشین رو برد.

ساعت 11.30 صبح مامان سیما تلفن زد که کجایی بیا که امیر حسین از روی مبل افتاده و سرش شکسته. با هزار سختی و بی ماشینی از اینور شهر رفتم اونور شهر. جالب اینه که بابایی یه کوچه اونطرف تر بود، مامان سیما به اون تلفن نزده بود، من باید اون همه مسیر رو با دلهره می رفتم. خاله پریسا حسابی شوکه شده بود و گفتم که نگران نباشه. سر امیر حسین باید حدود 3 بخیه می خورد، وقتی رسیدم خونه خونریزی اش بند اومده بود و مشکلی نداشت، دلم نیومد ببرم آمپول بی حسی بزنه و بعد بخیه بکنه. خودم براش پانسمان کردم. عصر قرار بود بریم خونه مامان جونی، تلفن زدم تاکسی سرویس اومده، خانم همسایه توی کوچه بود حالا ما خودمون هر چی راننده رو معطل کردیم هیچی، خانم همسایه فرمایش می کنه صبر بکنید منم چادر بپوشم باهاتون بیام. دوباره راننده ماشین رو خاموش کرده تا خانم همسایه اومده. سر چهارراه پیاده شده که بره مغازه خرید بکنه، والله من نمی دونم این 200 متر چقد بود که باید با ما می اومد. آقای راننده هم نامردی نکرد و حسابی مامان رو جریمه کرد. مسیری رو که همیشه 2000 تومان می رفتیم 4000 ازمون پول گرفت. شام خونه مامان جونی بودیم. طبق معمول شما دوتا خونه خان دایی رضا با گلنوش و گلسا ورجه وورجه می کردید. خداییش زن دایی  خوب حوصله تون رو داره. شام هم اونجا خوردید. بعد از شام گلنوش اومد بالا و گفت عمه بیا ببین امیر علی چیکار کرده، متاسفانه امیر علی روی فرش اتاق بچه ها پی پی کرده بود. چقدر خجالت کشیدم. زن دایی داشت توی دستشویی امیر علی رو تمیز می کرد. می گم امیر علی چرا اینکار کردی، میگه من نبودم گلسا بود. خلاصه با زحمت فرشها رو از اتاق بیرون اوردیم و توی حیاط گذاشتیم. قسمتهای کثیفش رو شستم که بو نکنه. زن دایی اجازه نداد که فرشها رو بشوریم و گفت فردا یه خانم میاد دوتاشون رو می شوره. اونشب با شرمندگی اومدیم خونه خودمون و یه روز خیلی بد رو پشت سر گذاشتیم.  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان تارا و باربد
15 مرداد 92 10:28
بمیرم چه روز سختی داشتی خدا قوت عزیزم گاهی اوقات پیش میاد فدای سرت ماشین جونتون سلامت باشه برای این همسایه ببخشید پررو به نظر من فکری کن چه معنی داره آخه همیشه شاد و سلامت باشید زیر سایه حق