یه گل به سر کوچولو
داداشهای محترم امروز اولین چیزی که براتون می نویسم اینه که عضو جدید خانواده ما یه گل به سره. دختر طلا، خانم بلا. مامان از خوشحالی توی پوست خودش نمی گنجید وقتی که فهمید نی نی ما دختره. امیر علی که حسابی عشق می کنه با نی نی. براش شعر می خونه و دستش رو روی شکم مامان می زاره و مثلا به نی نی دست می ده. اما امیر حسین چشم دیدنش رو نداره، میگه می خوام چاقو بیارم توی شکمت نی نی رو دربیارم تا بمیره. حالا واسه اسم نی نی موندیم. امیدوارم مامان های عزیز کمکمون بکنن. شیطنت هاتون همچنان ادامه داره و روزی بدون خبر نمی گذره. می خوام برم سوپر مارکت سر خیابون خرید بکنم، غروبه و باد سردی میاد. بهتون می گم بچه ها شما برید خونه آقاجون تا من برم آمپول بزنم و ب...