امير علي و امير حسينامير علي و امير حسين، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
حسنا خانمحسنا خانم، تا این لحظه: 10 سال و 27 روز سن داره

نامه هايي براي ماندگاري

زبون بلبلی

1393/7/28 12:57
نویسنده : مادر خانومي
694 بازدید
اشتراک گذاری

روزهامون می گذره و من خوشحالم که شما سرحال و شاداب هستید. باران های پاییزی زمینها رو سیراب کرده و بوی خاک رطوبت خورده همیشه مشام رو نوازش می ده. زبون درازی شما دو قلوها که پایانی نداره.

هفته قبل جشن بادبادکها بود و با آرتمیس و آمیتیس و رامتین رفتیم جشن. تنها کاری که نکردید بادبادک بازی بود. فقط خوردید و بازی کردید. هر چی بهتون اصرار می کنم برید استخر یا ورزش قبول نمی کنید. امیر علی می گه وقتی بزرگ شدیم خودمون می ریم.

امیر حسین خیلی زبون دراز شده. وقتی که با هم بازی می کنید میگه زبون بلبلی نکن (بلبل زبونی). بهش می گم از کجا این رو یاد گرفتی، میگه از مخارتهای زندگی(کارتون مهارتهای زندگی). وقتی کار بدی انجام می ده و سرش داد می زنم و بهش می گم تو نمی فهمی؟؟؟؟!!!!! با عصبانیت بهم می گه با من اینجوری صحبت نکن ناراحت می شم.

عمه آیلین قرار بود بره مشهد. کالسکه حسنا رو دادیم برد. وقتی اومد برای حسنا یه عروسک آورده بود. لنگه اش رو خودتون داشتید و بهش می گید سگ دانشمند. سگ دانشمد خودتون کتابش پاره شده. امیرحسین می گه:

- مامان چرا سگ دانشمند من کتاب نداره؟

+ وقتی کوچولو بودی با دندونهات کتاب سگ دانشمند رو پاره کردی.

- وقتی پاره کردم دعوام کردی؟

+ نه عزیزم چرا باید دعوات می کردم؟!

- پس چرا الان هر کار بدی می کنم فوری دعوام می کنی؟؟؟؟

+قه قهه قه قهه

 

با همدیگه می ریم بازار. امیر علی می ره د مغازه اسباب بازی فروشی.

- آقا اینا (ماشین آتش نشانی) چند تومنه؟

+ عزیزم 8 تومنه.

- مامان پول داری از اینا برام بخری؟

* نه ندارم پسرم.

- آقا اینو بردار تا مامانم از آقای رئیسش پول بگیره بیاد برامون بخره.

می ریم یه مغازه دیگه.

- مامان به خانم فروشنده سلام بکنم.

* آره عزیزم. باید هرجایی رفتی سلام بکنی.

- سلام خانم.

+ سلام عزیزم.

- خانم این ماشینتون چنده؟

+ سی تومن.

- می تونم ببینمش. مامان اگر پول داشتی این رو برام بخر.

از این خوشحالم که از حالا می تونید بفهمید پول ندارم یعنی چی؟

امیر علی میگه مامان قیچی بده بی زحمت کار دارم. قیچی آشپزخونه رو بهش می دم. امیر حسین هم قیچی میخواد. بابا قیچی موهای حسنا رو بهش م ده. امیر علی تا قیچی تیز و جدید رو می بینه می گه داداشی این ما توئه. ببین روش نوشته امیر حسین. امیر حسین هم مثل همیشه گول می خوره و بهش می ده. شروع می کنید به بازی کردن. یه دفعه امیر حسین می زنه زیر خنده. مامام داداش آقای آرایشگر شده. امیر علی با خنده میاد. تمام موهای جلوی سر و پیشونی اش رو واسه خودش قیچی کرده. هم خنده ام میگیره و هم عصبانی می شم. یکی دو باز کتکش می زنم. اما خنده امانم نمی ده و ولش می کنم.

مامان جونی این روزها زیاد حالش خوب و براش یه مشکل خاص پیش اومده. امیدوارم که هیچ مشکلی نداشته باشه.


 

پسندها (3)

نظرات (4)

الی
30 مهر 93 8:45
عزیییییییییییییییییییزم خدا سه تاشون رو ببخشه بهت
انیس
30 مهر 93 11:39
سلام الهام جان خوبی از دست این وروجکا خدا حفظشون کنه تارا و باربد هم از بس بهشون گفتم وقتی میریم برای خرید میگن اگه تو کارتت پول اومد برامون بخر باور کن خیلی می فهمن این شیطونکا روزها و لحظه هاتون خوش و خرم
مادر خانومي
پاسخ
مامان انیس دارم دیوونه می شم.
مامان زکریا
11 آبان 93 8:41
سلام مادر خانومی چه دنیای زیبایی دارید با این سه تا وروجک بهشتی خاطراتشان را خیلی زیبا ثبت می کنید