آدرس اینستاگرام

این روزها داریم به پایان سال نزدیک می شیم. روزهایی پراز استرس کاری که مادرخانومی رو اذیت میکنه و شیطنت های شما که مثل آب سردی بر روی این آتش استرس و اضطراب هست. روزها مون کما بیش و شکر خداوتد متعال با خوشی سپری میشه، نقاشی و رنگ آمیزی خونه رو داشتیم که تموم شد و مدت یکماه درگیر بودیم و خونه خاله پری بودیم.

حسنا خانم که عاشق خونه خاله پری شده و همه اش میگه بریم طقبه (طبقه) پایین خاله پری و اینجا رو بزاریم واسه مهمونی.

خرید لباس های عیدتون که پروسه خاص خودش رو داره. روزی که قرار بود کفش واسه دوقلو ها بخریم از ساعت 5 عصر تا هشت و نیم شب دنبال کفش گشتیم و هر کفشی رو که براتون می پوشیدم پاهاتون رو از پشت اذیت می کردحتی کفشی که سه سایز از پاتون بزرگتر بود و اصلا دل به خرید نمی دادید. بعد از کلی خستگی تازه فهمیدم که شما کفش واسه فوتبال می خواید و این عدم همکاری تون به خاطر این مسئله بود. اول کفش فوتبالی خردید و بعد اولین کفش رو انتخاب کردید و اومدیم خونه

خرید حسنا خانم هم که قصه خودش رو داره. هر لباسی رو که میپوشید به عیب روش می ذاشت: این کتش خوشگل نیست، این گلش صورتی نیست، این آستینش پشره(حشره) داره (آسیتین لباس گیپور بود و گلهیا اون خامه دوزی) میخ میره تو دستم و .... بالاخره براش یه پیراهن خوشگل آبی پیدا کردم اما حسنا دوستش نداشت و یکی دیگه مد نظرش بود، آخرش گفت دارم بهت می گم اگراین پیرهن رو برام بخری من توی هیچ مهمونی نمی پوشمش و فقط توی خونه می پوشم

شلوار مشکی براش می پوشم میگه من رنگ سیاه رو دوست ندارم، این رو بزار وقتی رفتیم سرقبر مامان جونی میخواستی براش گریه کنی برام بپوش

موهاش رو نمی زاره کوتاه بکنم چون میخواد از پشت موهاش رو ببنده.

خلاصه هزار تا ادا و اطوار داره که خدا عاقبت ما رو به خیر بکنه با این همه افاده

واقعیتش زیاد وقت نمی کنم توی وبلاگ براتون چیزی بنویسم. بیشتر توی انیستاگرام شاهکارهاتون رو می زارم. واسه همین اینجا آدرس اینستاگرام رو براتون می نویسم که بعدها اگه من نبودم بتونید برید و شاهکارهاتون رو ببینید. (رمز اینستاگرام رو هم توی کیف مدارک گذاشتم که ازش استفاده بکنید.)

آدرس اینستاگرام: elham_anvari8993

از اول امسال که شما مدرسه رفتید چند تایی از همکلاسی هاتون بودن که از نظر مادی کمی مشکل داشتند، با خاله پری و خاله مهوش تصمیم گرفتیم براشون کمی خرید بکنیم. واسه همین خرید لباس و کیف و کفش و لوازم التحریر اول مهرشون رو داشتیم. برای شب یلداشون هم تغذیه تدارک دیدی. حالا موندم که برای عیدشون چکار بکنم. واقعیتش اینه که دیگه خجالت می کشم به خاله پری و خاله مهوش بگم. سعی می کنم خودم یه جوری براشون تهیه بکنم. امیدوارم که شما هم در آینده بتونید هر چند کم و اندک اما پیوسته و مداوم کمک رسان باشید. مطمئنم که این کارها نیاز به هیچ دین و مذهب و قانونی نداره، ازتون نمی خوام که فقط به معنای کلمه مسلمان باشید(نماز خواندن یا نخواندن، موسیقی گوش کردن یا نکردن، دعا خواندن یا نخواندن و ........... ) می خوام اول انسان باشید صداقت و مهربانی و گشاده رویی بهترین خصوصیت هاتون میتونه باشه که راه رو براتون هموار بکنه. امیدوارم بتونم انسانیت رو براتون معنا بکنم .