امير علي و امير حسينامير علي و امير حسين، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره
حسنا خانمحسنا خانم، تا این لحظه: 10 سال و 19 روز سن داره

نامه هايي براي ماندگاري

بی پولی....

1393/7/15 11:08
نویسنده : مادر خانومي
578 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزای دلم

زندگی ما در جریان هست و من خوشحالم از اینکه 5 نفرمون سالم و سرحال در کنار هم هستیم. واقعیتش اینه که الان یه چند وقتی هست (دقیقا از موقعی که از مشهد اومدیم) با یه بحران مالی مواجه شدیم. یعنی اینکه اصلا پولی توی دست و بالمون نیست. همیشه کارت بابا مبلغ قابل توجهی پول توش بود اما الان واقعا خالیه و هیچ پر نمی شه. هر کاری هم که می کنه پولش رو بهش نمی دن. خلاصه وضعیت مالی خوبی نداریم. البته با هر کسی در این مورد صحبت می کنم اونها هم دقیقا همین مشکل رو دارند. خدا خودش آخر و عاقبتمون رو بخیر بکنه.

امیر حسین بعد از خواب ظهر با یک تب شدید بیدار شد. بعدش استفراغ و اسهال و دل درد. هنوز هم ادامه داره. مدام دستشویی رفتن اذیتش می کنه. دیشب می گه مامان چرا پی پیم استراغی (استفراغی) شده (منظورش اسهالی بودنشه) می گم چون مریضی پسرم. به یه حالت خاصی می گه دلم برای پی پی داریه ایم (دایره ای) تنگ شده. سوت

شب عمه لیلا و عمو عبدالرضا خونمون مهمون هستند. امیر حسین از توی هال داد می زنه مامان سوسریت (روسری) رو از سرت بردار. بهش می گم باشه. یه نگاهی به عمو عبدالرضا می ندازه و میگه اگه مامانم سوسریش رو برداره تو نگاش میکنی؟کچل

عمه لیلا براتون بلیط سینما می گیره که برید شهر موشها رو ببینید. اما امیر حسین قبول نمی کنه، سینما تاریکه من دوست ندارم برم. من در تعجبم با اینکه تا حالا سینما نرفتید از کجا می دونید سینما تاریکه؟؟؟؟؟

عروسی پسر همسایه است. واسه خودتون توی خونه می رقصید، اما آروم نمی شید. میرید روی پله ها و با دستها و دهنتون ساز می زنید اما باز خبری از آرامش نیست. فکر می کنم اگر بزارم برید توی کوچه کمی راحت بشید. رفتن همان و بازگشتن همان. ساعت 2 ظهر با هزار ترفند میارمتون خونه. عصر دوباره بیتابی می کنید. همسایه روبرویی است و صدای ارگشون توی خونه ما می پیچه. من و امیر علی لباس می پوشیم و می ریم اما امیر حسین لباسش رو هم عوض نمی کنه. چون فقط توی کوچه است و با بچه های همسنش بازی می کنه. خانم همسایه می گه: ماشااله به این پسرهای گلت. امروز ظهر هر چی اصرار کردم که بیان خونه قبول نکردن. امیر حسین گفته ما دیگه آقا شدیم باید پیش آقاها بمونیم.محبتبوس (الهی مامان قربون اون آقا شدنتون بره) شب امیر حسین با یه شلوار قرمز میاد خونه. بهش می گم تو که شلوارت سفید بود. میگه خاک بازی کردم. تا ساعت 12 شب با هزار ترفند من اون شلوار رو دوباره سفید کردم.

حسنا خانم هم که دیگه شیطون داره می شه. با بالا و پایین پریدن بچه ها هیجانی می شه و جیغ می زنه. صدای بابا رو کاملا می شناسه و سرشون رو برمی گردونه. با آب دهنش بادکنکهای ریز و کوچولو درست می کنه و یا همه آب دهنش رو جمع می کنه و از چونه اش آویزونش می کنه.


 

پسندها (2)

نظرات (4)

مامان انیس
15 مهر 93 14:06
سلام عزیزم مشکلات اقتصادی این روزها برای همه هست انشالا که این روزهای سخت بگذره و همه مردم ما در آرامش باشند. هزار ماشالا آقا شدن .... بلا ازشون دور باشه ببوسشون به جای من
مامان زکریا
16 مهر 93 22:05
سلام عزیزم ماشالله سرت حسابی شلوغه با این نازدانه های دور و برت الهی که گل پسرت دیگه هیچ وقت مریض نشه و همیشه سلامت باشن عزیزات خیلی به اون جمله ی با مزه اش در مورد دلتنگیش برای پ ی پ ی ش خندیدم
مادر خانومي
پاسخ
آره اين دلتنگي براي خودم هم جالب بود.
بابا و مامان
18 مهر 93 10:26
سلام عزیز دلم این بی پولی همه خانواده ها را درگیر کرده ارزو می کنم روزهای سخت به زودی تمومو بشه فدات بشم با اون حرف زدنت
مادر خانومي
پاسخ
امیدوارم اینجوری باشه
بابا و مامان
18 مهر 93 10:26