امير علي و امير حسينامير علي و امير حسين، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
حسنا خانمحسنا خانم، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

نامه هايي براي ماندگاري

یلدا

1392/10/3 12:21
نویسنده : مادر خانومي
491 بازدید
اشتراک گذاری

شیطون بلاهای مامان روزهای سرد داره تند و تند می گذره و شما هم با این سرما دست و چنجه نرم می کنید. شب سالم می خوابید صبح با سرفه از خواب بیدار می شید. منم که براتون اونقدر طبابت کردم که فکر می کنم توی همین روزها وزارت بهداشت برام دانشنامه فوق تخصص کودک ارسال بکنه.

عمو جواد که پیاده رفته بود کربلا هنوز نیومده و قراره توی روزهای آیندهبیاد. به آقای پدر گفتم که براش گوسفند بخره، که وقتی میاد براش قربانی بکنیم. عمو حاجی هم قراره یکی بخره، آقا جون هم قراره یکی بخره. آقای پدر هم که کمی اقتصادی هستند گفت که چرا فقط من تنها بخرم پس بقیه برادرها و خواهرها نخرن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

توی این چند روز گذشته حسابی واسه خودمون خوش گذروندیم. خونه مامان جونی در کنار خاله ها و بچه ها و یه آبگوشت لذیذ روز جمعه. یه شام خونه خاله بزرگ مامانی بودین به صراف دلمه. یه ناهار خونه زن عمو شهین مامان بودیم. روی هم رفته هفته خوبی رو گذروندیم. همه فامیلها را دور هم جمع کردیم. شب یلدا هم که طبق معمول خونه مامان جونی بودیم. خیلی خوش گذشت.

شوهرعمه آقا جون بعد از 90 سال زندگی پر از فراز و نشیب فوت کرد. خداوند رحمتش بکنه. میگفتن که مرد بسیار خوبی بوده است. مامان طبق معمول نرفت، چون هیچ رفت و امدی باهاشون نداشتم. اما آقای پدر روز اربعین رو کامل در مراسم فاطمه خونی(فاتحه خونی) به قول شما بود.

دختر طلا که دیگه حسابی واسه خودش یه وروجک شده. کلی اینور و اونور می کنه. مادرخانمی رو اذیت می کنه. وقتی مادر خانمی مشغوله و کار می کنه نی ن خانوم واسه خودش خوابه. وقتی مامان می خواد استراحت بکنه تاه یادش میاد که نرمش روزانه اش رو شروع بکنه.

تمام تفریحات و درخواستهای شما موکول شده به دنیا اومدن نی نی.

مامان وقتی نی ن خانوم دنیا اومد برامون بستنی بخر.

مامان وقتی نی نی خانوم دنیا اومد ما رو ببر پارک.

مامان وقتی نی نی خانوم دنیا اومد بریم سرسره بازی.

مامان وقتی نی نی خانوم دنیا اومد ...........

آقای پدر اصرار داشت که منم برای عیادت برم خونه عمو علی. اما بهش گفتم نمیام و دیگه اصرار نکنه. بهم گفت پس تو عقده ای هستی!!!!! منم گفتم نه عقده ای نیستم، کینه ای هستم. کسی که به من بی احترامی بکنه منم متقابلا همین کار رو می کنم. دیگه هم بحث رو کش ندادم.

براتون تیر و کمون خریدم. خیلی خوشحال شدید. امیر حسین می گه می خوام مامان جونی رو با تیروکمون شل و پل بکنم تا اندازه من کوچیک بشه.

خونه خواله بزرگ مامان خیل قند می خورید. خاله مهوش قندون قند رو بر می داره و امیر حسین عصبانی یه گوشه می شینه. بعد میاد با عصبانیت دستش رو روی کمرش می زاره دندونهاش رو روی هم فشار می ده و با تندی به خاله مهوش میگه: یه گندی (قندی) به من بده. اونشب این حرکت امیر حسین بهونه ای می شه واسه خندیدن و غش کردن ما.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان تارا و باربد
3 دی 92 12:40
فدای این شیطون بلاهای نازنازی ببوسشون همه لحظه هاتون خوش مراقب خودت باش
مامان گلی
11 دی 92 12:39
وای مامانی از دست این خوشکل پسرا.... یعنی همه چی رو بعد دنیا اومدن دخملی میخوانمیخواستی بگی من اون موقع دیگه وقت خالی ندارمبنظرم شما خیلی مهربونید.حالا جریان کینه ای رو نمیدونم.لابد دلایلتون منظقی هستآخی چقدر عاشق قندن این خوشکلا
مامان مهرزاد جان
22 دی 92 8:30
آبجی گلم خیلی مواظب خودت باش حرص نخور این فامیل ها همشون همینجورین دیگه،این شیطونارم ببوس که چه شیرین زبون شدن، امیر حسین قند رو گرفت آخر یا نه