امير علي و امير حسينامير علي و امير حسين، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره
حسنا خانمحسنا خانم، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

نامه هايي براي ماندگاري

بالاخره نفس راحتی کشیدم

1392/3/16 8:19
نویسنده : مادر خانومي
286 بازدید
اشتراک گذاری

از موقعی که شما دوقلوها به دنیا اومدید مادرخانمی یه استرس توی تموم وجودش ریشه زده بود و این ریشه ها روزبروز محکم تر می شدند. با اینکه خیلی آدم قوی هستم اما در مقابل این مسئله همیشه ضعف داشتم. روز پنج شنبه 9/3/1392 به مطب آقای دکتر موسوی تلفن زدم و برای روز دوشنبه هفته اینده یعنی 13/3/1392 نوبت ختنه براتون گرفتم. باید این کابوس رو برای خودم تموم می کردم. از روزی که تماس گرفته بودم دائم استرس داشتم. روز شنبه صبح دیگه نمی تونستم تحمل بکنم واسه همین نوبت ختنه شما رو به بعدازظهر موکول کردم. بعدش رفتم بازار براتون پارچه خریدم و دامن دوختم. دو تا قطار قشنگ هم براتون خریدم. عصر که به مطب رفتیم امیر حسین خطر رو حس می کرد دائم گریه می کرد. خلاصه خودم بالای سر دوتاییتون ایستادم تا کار ختنه کردن شما تموم شد. الهی مادر بمیره واسه اون گریه هاتون. امیر علی به لیدوکایین خوب جواب نمی داد واسه همین حس می کرد دکتر داه چیکار می کنه ولی دردی نداشت. امیر علی بیشتر گریه کرد وقتی که تموم شد مادر خانمی هم نفس راحتی کشید. بعدش اومدیم خونه و اونشب امیر حسین جرات نمی کرد جیش بکنه. ساعت 3 شب با هزار خواهش و تمنا مجبورش کردیم که کمی مثانه اش رو خالی بکنه. روز بعد امیر علی کمی خوب شده بود و قدم می زد اما امیر حسین به همون نام و نشون تا امروز که پنج شنبه است هنوز جرات نکرده از توی رختخواب پا بشه و باید خوابیده غذا بخوره. چهارشنبه هم که حموم رفتید و امیر حسین باز هم ترسید و لکنتش بیشتر شده. اون هم تصمیم گرفته مثل داداشش تا مدتی حرف نزنه. خدایا من چکار بکنم با این بچه ها که دائم لکنت می گیرند.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان آناهیتا
16 خرداد 92 10:06
سلام خانومی اول تبریک میگم دامادتشون کنی خیلی سخت می دونم امیدوارم روزهای شادی داشته باشید . توی دو سالگی اکثر بچه ا با ترس دچار لکنت میشن یا تیک چشمی باید سعی کنی بحران رو پشت سر بزارن و بهت اطمینان کنند منم با دخترم وقتی کوچیک بود و ازش خون گرفتند ترسید و تیک چشمی گرفته بود ولی اینقدر باهاش بازی کردم و تو بازی ها نقش مریض و پرستار و توضیع که چرا باید گاهی سرم و .... زد الان دیگه نمی ترسه و البته تیک یا لکنت بعد از چند روز برطرف میشه . ای کاش وقتی خیلی کوچیک بودن ختنه می کردی و اینقدر الان اذیت نمی شدی عزیزم .
مامان مهرزاد جان
21 خرداد 92 11:11
به به مبارکشون باشه خیلی دیر دست جنبوندی خواهر مهرزاد شب شیش ختنه شد و حلقه اش تا روز 10 افتاد راحت اصلا نفهمید ان شاله بزرگ شن و انشاله دومادیشون
مامان گلی
21 خرداد 92 14:47
سلام عزیزمممممممممممممم حسابی دلم برات تنگ شد.شرمنده دیر اومدم پست های قبل رو خوندم. تبریک بگم دامادیه نازپسراتو.وای چقدر دیر... زودتر ختنه میکردی راحتتر بودنا.ایشالاه زود خوب شن مامانی غم نبودن بابات خیلی ناراحتم کرد.همه احساساتو درک میکنم.خیلی خیلی سخته مامانی واقعا همسرت این مدت پیشتون نبود.آخه چرا... کاش توضیح میدادی علتش چیه.یا چرا اینقدر سخت گبره ایشالاه همیشه شاد باشی. راستی دوست داشتی جواب بده