پایان ماه صفر
ماه صفر بالاخره تموم شد و بسلامتی ماه ربیع الاول اومد. روزهامون خدا رو شکر با شادی و خوشی سپری می شه. نی نی ن عمو بالاخره دنیا اومد. آقا محمد گل ولی سینه مامانش رو نمی گیره و دو سه روز اول رو من بهش شیر دادم. حالا همه صداشون دراومده که تو به محمد شیر دادی که در آینده حسنا و محمد با هم ازدواج نکنند. حالا انگار حسنا بدون شوهر مونده. نمی دونن که من اصلا به ازدواج فامیلی علاقه ندارم. خودم چه خیری ازشون دیدم که حالا حسنا رو بدم به پسر عموش. وقتی داشتم به محمد کوچولو شیر می دادم حسنا دائم جیغ می زد و می خواست خودش رو بندازه توی بغل من. قربونش برم که حس حسادتش گل کرده.
حسنا خانم عاشق تبلیغ تلویزیونه. بخصوص تبلیغ بالا بالا و شعذ نقاشی نقاشی. به محض اینکه تبلیغات شروع می شه میخ تلویزیون می شه. قربونش برم هنوز دندونی نداه اما بابا رو واضح می گه به من هم ماما م گه وقتی ظهر می رم خونه چهار دست و پا میاد و میگه ماما ممه و من می خورمش. بعد می رم سر وقت پسرها و ون جیغ زدنش شروع می شه که یه بازی تلقی اش می کنه.
چند وقتی براتون شروع کردم به بافتنی. یه بلوز و سارافون خوشگل واسه حسنا بافتم. واسه شما هم دارم ژاکت می بافم عکسشون رو براتون می زارم.
توی صحبت هام می گم بابا مرد خونه هست و باید به حرفش گوش بدیم. امیر حسین می گه پس ما کی تو هستیم؟؟؟؟؟ می گم شما هم گل پسرهای من توی خونه هستید. حسنا هم دختر خونه است. اگر قبول بکنید منم مامان خونه هستم. هر دو تاشون یه لبخند موذیانه روی لبشون می شینه.
دور میدون شقایق خیمه حادثه عاشورا برقراره و توی این دو ماه محرم و صفر مردم بازدید می کردند. هر وقت می خوایم بریم خونه مامان جونی امیر حسین می گه بابا از دور میدون امام حسین علیک سلام می فرماید برو.
حسابی شیطنت می کنید و باعث می شه که شکایتتون رو به بابا بکنم و بابا هم حسابی دعواتون می کنه. بعد خودش عذاب وجدان می گیره و تصمیم می گیره که شما رو ببریم شهر بازی. بعدش هم که پیتزا خورون روی شاخشه. توی پیتزای امیر حسین م گه مامان بگو نوشابه سفارشیمون رو هم بیاره.
شهربازی رنگین کمان
تلویزیون نگاه کردن حسنا (کارتون شمشاد شجاع)