امير علي و امير حسينامير علي و امير حسين، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره
حسنا خانمحسنا خانم، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

نامه هايي براي ماندگاري

ماجراهاي گذشته

1392/9/5 12:31
نویسنده : مادر خانومي
590 بازدید
اشتراک گذاری

عاشورا و تاسوعاي امسال زياد بيرون نرفتيم. شب تاسوعا حال شما دو تا اصلا خوب نبود و سرفه هاتون روبروز بدتر مي شد واسه همين باز هم مجبور شديم ببريمتون دكتر خودتون. وقتي كه مريض مي شيد حتما بايد پيش دكتر خودتون (آقاي دكتر شركت العباسيه، فوق تخصص بيماريهاي عفوني اطفال) بريد، اگر 100 تا دكتر ديگه بريد خوب نمي شيد. به محض اينكه دكتر شما رو بببينه حالتون خوب مي شه. خلاصه اون دكتر رفتنتون واسه ما با داروها و حق ويزيت دكتر 140 هزار تومان ناقابل آب خورد. از مطب كه بيرون اومديم شما بهونه گرفتيد كه بايد بريم هيئت ها رو ببينيم. مجبور شديم بريم. حدود نيم ساعتي مونديم تا هيئت زنجيرزني پسرخاله كيانوش اومد. پسرخاله كيانوش توي اون هيئت طبل مي زد و پابرهنه هم بود. بعدش اومديم خونه و داروهاتون رو شروع كردم. روز تاسوعا صبح رفتيم خونه خاله مهوش و مامان جوني حلواي خاله پري، خاله مهوش و خودش رو درست كرد. حلواي شما رو خاله مهوش درست كرد. همه رو لقمه كرديم و واسه هيئت آماده شد. عصر تاسوعا شير و كيك هاي نذرتون رو برديم خونه پدربزرگ پسرخاله رامتين تا به هيئت بدن. روز عاشورا قرار بود مثل هرسال شما رو ببرم و توي گل بندازم ولي قبول نكرديد. مي گفتيد كه لباسهامون كثيف مي شه. نزديكيهاي ظهر با آقا جون رفتيم و دو تا گوسفند نذري تون رو خريديم و آقا جون سرشون رو بريد. با آقاي پدر بسته بندي كرديم و همه رو داديم عمو محمود تا بده افراد مستحق. بابا ميگه خواهشا ديگه از اين نذري هاي سنگين نكن. هزينه اش خيلي سنگين مي شه. ناهار مهمون خونه عموي بابا بودين. به قول شما گوشت ببعي خورديم.

امير حسين توي ماشين به بابا مي گه: بابا به اين راننده بگو برو كنار. بابا هم تكرار مي كنه. ميگه بهش بگو آقا بوق نزن، بابا تكرار مي كنه. حدود 2 دقيقه اي اين مكالمات طول ميكشه. آخر مكالمه امير حسين با لبخند خاصي مي گه بابا به اين راننده بگو تف د ريت. عینک آخه من چي بايد به تو بگم بچه.

دعواهاتون با همديگه كمتر شده. توي اين روزها امير علي بيشتر جيغ مي زنه و امير حسين در رمي ره. امير حسين اسباب بازيهاي ساخته شده توسط امير حسين خراب مي شن و بالافاصله فرار. امير علي هم از كتك محرومش نمي كنه.

روز يكشنبه 3/9/92 مامان جوني تلفن زد و گفت كخ خانم پسردايي من (خانم فريبرز) فوت كرده. خيلي ناراحت شدم. مريم خانم خيلي زن خوبي بود. خدا رحمتش بكنه. روز دوشنبه با مامان جوني و دامادها رفتيم اراك. آخه مراسم اونجا بود. يكي از رسومات جالبي كه داشتند اين بود كه جنازه رو بعد از كفن كردن آوردن خونه و جلوش يه گوسفند قرباني كردند. اولين باري بود اين رسم رو مي ديدم. امير علي تلفن مي زنه ميگه مامان كي مياي خونهف واسش مقدمه مي چينم و مي گم وقتي كه شما ناهار بخوريد و بخوابيد بعد خورشيد خانم بره و ماه سفيد تنها بياد تو اسمون من مي رسم. اين همه حرف مي زنم امير علي در جوابم مي گه مي دونم رفتي فاتحه خوني شب ميايي، وقتي اومدي برام يه چيزي بيار.کلافهموقع برگشتن براتون نون پنجره اي خريدم و آوردم. خيلي خوشتون اومد.

ني ني خانوم هم حسابي تكون مي خوره و مامان رو اذيت مي كنه. بعضي شبها اصلا نمي تونم بخوابم. بخصوص ديروز كه رفتم اراك و برگشتم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مهسا
8 آذر 92 18:33
سلام دوست عزیزم اگر می خوای برای نی نیت چیزای خوشگل بخری و اتاقش همیشه تک باشه بیا تو ××خونه نمدی×× نمونه کارا تو سایت http://www.namadi.ir موجوده برای تبادل نظر هم بیاین تو کلوپ خونه نمدی (نی نی سایت) http://www.ninisite.com/clubs/detail.asp?clubID=25734 از قسمت ارتباط با ما سایت هم میتونید باهام در ارتباط باشید و از قسمت ثبت سفارش مدل های مد نظرتون رو سفارش بدین تمام سایز ها و رنگ ها به سلیقه شما قابل تغییره تمام مدل ها با قیمت هاشون توی سایت موجوده دوست دار شما خونه نمدی
مامان مونس
9 آذر 92 1:21
مادر خانومی عزیزم خدا دوقلو هاتو حفظ کنه به وب دوقلو های تو راه مننم یه سری بزن
مامان تارا و باربد
9 آذر 92 9:52
سلام عزیزم خوبی بچه های گلت چطورن خدا قوت ایشالا به شادی سفر بری چه بامزه حرف می زنن این فسقلی ها ببوسشون مراقب خودت باش
مامان مونس
9 آذر 92 17:43
چقدر شیطونن و بامزه ماشالا.ممنون که سر زدید