اولين زمزمه هاي بودن
سلام عزيزم
امروز اولين زمزمه بودن يا نبودنت مرا اذيت كرد. حالم اصلا خوب نبود، نمي دونستم هستي يا نيستي.با بابا تماس گرفتم و باهاش حرف زدم خيلي به من اميدواري داد. آخه تو رو بعد از يه درمان طولاني مدت داشتم به دست مي آوردم. خيلي گريه كردم به مامان جوني تلفن زدم و گفت كه برم اونجا. چند روز تعطيلي پشت سر هم بود. تا فردا كه برم آزمايش بدم نصف عمر مي شم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی