عروسي خاله مهرنوش
تعطيلات عيد كم كم گذشت و رسيديم به آخرش. روز 11 فروردين عروسي مامان مهرنوش بود. شب قبل از عروسي همه رفتيم خونه خاله مهوش. حنابندون نبود ولي همه اونجا جمع شديم. خيلي دوست داشتم منم برقصم ول بخاطر شما نمي تونستم. روز عروسي با خاله الهه رفتيم آرايشگاه ماهان و تريپ زديم. بعدش هم رفتيم عكاسي پرشين و چند تا عكس يادگاري گرفتيم كه براي هميشه موندگار باشه. وقتي رسيديم تالار همه اومده بودن. اونشب كمي رقصيدم ولي نه اونطور كه دلم بخواد. مامان جوني نمي ذاشت، شما دو تا مامان رو از همه چيز انداختيد. شب خيلي خوب بود.
روز سيزده بدر با آقا جون و عمو و عمه ها بيرون رفتيم. خيلي سردم بود. آقاجون تازه فهيمد كه شما دو تا هستيد، ذوق مي كرد. شب مامان جوني برامون دلمه آورد و گفت كه زمين خورده و كتفش در رفته.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی