یک سفر ناتمام
گل پسرهای مامان بدقولی خیلی بده. امیدوارم که شما هیچ بدقول نباشید و مردم رو سرکار نزارید. یک هفته است که مادر خانمی نه روز داره نه شب. آخه قرار بود رئیس جمهور یه سفر کوچولو به اقلیم ما داشته باشه. واسه همین همه ادارات و مردم روز و شب شون شده بود استقبال ا رئیس جمهور. روز سه شنبه 24/2/1392 یه نامه از استانداری اومده بود که باید همه می رفتیم جلسه آموزش واسه برنامه ثبت درخواست ها که بهش می گن سامد. مکان اعلام شده عوض شده بود و هچ اطلاع رسانی نکرده بودند. نیم ساعتی ول چرخیدم تا اینکه فهمیدیم باید بریم یه جایی دیگه واسه جلسه. وقتی رسیدیم مدرس داشت توضحیات را می داد و وسط صحبت هاش دائم می گفت انشااله که فردا سفر انجام میشه اگه نشد هفته اینده. وسط جلسه همه دیگه می دونستند که سفر رئیس جمهور لغو شده ولی مدرس همچنان با آب و تاب ادامه می داد. از جلسه که بیرون اومدم همه بنرهای خوش آمدگویی جمع شده بود. حریم استانداری خلوت شده بود و دیگه هیچ نشانه ای حفاظت وجود نداشتو
خلاصه جونم براتون بگه که یک هفته همه ما رو سرکا گذاشتن و آخرش هیچی. خستگی توی تنمون موند. هیچی به هیچی.