خانواده بابا فهميدند
شب همه پيش هم نشسته بوديم توي اتاق خونه آقاجون. عمع فاطمه و عمه مريم و مامان سيما همه بودن. داشتيم صحبت مي كرديم. بهشون كه گفتم خيلي خوشحال شدن. وقتي كه فهميدند شما دوتا هستيد بيشتر ذوق كردن. قراره فردا برم سونوگرافي تا صداي قلب مهربونتون رو بشنوم.