امير علي و امير حسينامير علي و امير حسين، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره
حسنا خانمحسنا خانم، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

نامه هايي براي ماندگاري

شیطنت های شما

1395/10/12 13:23
نویسنده : مادر خانومي
415 بازدید
اشتراک گذاری

خاله مهوش سه روز قبل از شب یلدا با یه ماشین تصادف کرد و همه اش درگیرش بودم. اصلا وقت نکردن برای شب یلداتون برنامه ریزی بکنم. خاله پری هم همون زمان عازم سفر کربلا بود، پنج شنبه بعد از شب یلدا هم مراسم سالگرد مامان جونی بود و باید یه تنه به همه کارها می رسیدم. خدا رو شکر همه کارها خوب پیش رفت.

حسنا با بند کیفم بازی می کنه و صحبت می کنه، چشمم مسیره دست حسنا و کیف رو نگاه می کنه، یه دفعه خودش با یه حالت خاصی میگه بشه ها بی دلیل نباید دس بزنن به تیف مامانشون (بچه ها بی دلیل نباید دست بزنن به کیف مامانشون)

ظهر می رم خونه و حسنا خوابه، از فرصت استفاده می کنم و پسرها رو می برم آرایشگاه و موهاشون رو کوتاه میکنمريال وقتی که بر می گردیم حسنا هنوز خوابه، نیم ساعت بعد از خواب بیدار میشه، تا چشمش رو باز می کنه دو تا دستش رو می زنه زیر چونه اش و رو به امیر علی میگه :"تو تی رفتی موهاتو توتاه تردی (تو کی رفتی موهاتو کوتاه کردی)"

حسنا می ره دستشویی: زن دایی چرا این دمپایی بزرگ هستند؟ برو واسه خودت یه دمپایی کوچیک بخر که وقتی من میام خونتون بتونم باهاشون برم دستشویی!!!!!

زن دایی بیا منو بشور پی پی کردم، ...... زن دایی تو نباید خصوصی منو ببینی، زشته متفکر

خاله پری واسه دوقلوها کامیون از کربلا آورده، البته سالی که مامان رفت کربلا یه دونه کامیون بزرگ آورد، آخه اون موقع مامان هنوز نی نی نداشت، بعد که دوقلوها دنیا اومدن مامان دیگه اون کامیون رو برداشت، هفته قبل که خاله پری می خواست بره کربلا مامان بهش گفت که اگر یه کامیون بزرگ دید بیاره، وقتی خاله پری اومد و کامیون رو آورد خیلی جالب بود، دقیقا همون کامیونی بود که مامان 7 سال پیش از کربلا آورده بود تازه رنگش هم قرمز بود، آبی رو امیر حسین برد و قرمز رو امیر علی.

گلسا داره در مورد شعله آبی و قرمز بخاری باهاتون صحبت میکنه، معایب شعله قرمز و مزایای شعله آبی رو توضیح می ده، آخرش میگه خوب بچه ها جون پس یاد گرفتید وقتی توی فوتبال هستیم باید پرسپولیسی باشیم، وقتی توی بخاری هستیم باید استقلالی باشیمخندونک

روز پنج شنبه 95/10/18  ظهر زود اومدم خونه، شما دو قلوها رو با خاله پریسا فرستادم پیش بابا.وضو گرفتم و نماز خوندم، وقتی نماز تموم شده بود حسنا خانم رژ لب مامان رو از کیف درآورده بود و واسه خودش رژ زده بود. بهش می گم چرا اینکار رو کردی، میگه آخه خانم شدم، مامان شدم، بزرگ شدم، باید رژ بزنم، موبایلم رو تو کیفم بزارم.

با خاله پری و خاله مهرنوش رفتیم قبرستون مراسم چهلم مامان بزرگ زن دایی مهسا. تازه رسیده بودیم که داداش کیارش تلفن زد و گفت پدر آقای بهاری مرده، از همونجا یک راست رفتیم خونه پدر آقای بهاری. سر راه حسنا رو دادم خاله پریسا، شما دوقلوها هم که با بابا رفته بودید. .قتی که بر گشتیم خان دایی مهدی اومد و حسنا رو برد، منم با خاطری آسوده رفتم بازار. شب هم شما دو قلوها رو بردم پارک رنگین کمان. جمعه هم که مراسم خاک سپاری بود، دوقلوها رفتید خونه آقا جون و حسنا دوباره رفت پیش خاله پریسا، غروب که برگشتیم معلوم بود که حسنا خیلی بهش خوش گذشته چون تا شب گریه می کرد و می گفت من خاله پریسام رو می خوام . الان آرمیتا(خواهر زاده خاله پریسا) خاله پریسا رو می بره واسه خودش. به بابای خاله پریسا گفته بود که آرمیتا رو از خونه بیرون بکن فقط من اینجا بمونم.

فرهنگ لغات حسنا

نمک: ملخ         تخم مرغ: توتو        پرتقال:پختلال         بزغاله: بغزاله       پاندای کونگ فو کار: پاندای تٌمته تار

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)