آخرین روزهای سال 92
سال 92 داره کم کم تموم می شه. روزهایی که زود گذشتند، با اینکه خیلی زود گذشت اما وقتی بر می گردم می بینم که چه ساعتهایی از روزها سخت و دیر می گذشتند. در کل سال 1392 سال خوبی بود. من که ازش راضی بودم. شما گل پسرها تغییرات ویژه ای داشتید که همشون برای من شیرین و لذت بخش بود. خوشبختانه سالی بود که زیاد مریض نشدید. خدا را شاکرم که روزهایی را به من داد که در آن دلخوش باشم و با شما سپری شد. اینروزها مامان سخت درگیر گردگیری و نظافت خونه است. شما هم که همچنان مشغول شیطنت و ریخت و پاش. هر چی که من تمیزی می کنم وقتی برمیگردم پشت سرم رو نگاه می کنم دوباره مثل لحظه اول شده. همه اینها باعث می شه که خستگی توی جونم بمونه. واسه همین این روزها کمی عصبانی...